شمیم مهربانی

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

زن وخانواده در نهضت عاشورا

19 آبان 1392 توسط رها

حضرت زینب(س)وحفظ امامت

اینکه امام حسین(ع)می فرمایند:خداوند بنایش بر این است که اهل بیت من به اسارت درآیندبه خاطر حفظ امامت است؛حفظ جان امام سجاد(ع)است.بعداز اینکه خیمه هارا غارت می کنند حضرت زینب(س)برای نجات امام سجاد(ع)به سوی خیمه ی امام می آید.درمجلس ابن زیاد زمانی که آن ملعون قصددارد نسل امام حسین(ع)را قطع کند باز این صدای زینب(س)است که بلند می شود وفریاد می زند:«چقدر ازما خون می ریزی؟»سپس می آیدودست درگردن علی بن الحسین(ع)می اندازد ومی گوید:«من ازاو جدانمی شوم؛اگر می خواهی اورا بکشی من راهم باید بکشی»وابن زیاداز این صحنه تعجب می کند که چه ارادت وارتباط قوی ای بین ایشان وجود دارد.بنا براین دستور می دهد که اورا رها کنند.او علاوه بر حفظ جان امام حسین(ع)حفاظت از اولاد امام حسین(ع)رانیز برعهده دارد.زمانی که در دربار یزید می خواستند «فاطمه بنت الحسین (س)»را به کنیزی ببرند فاطمه(س)با ترس واندوه به عمه اش پناه می برد وپشت زینب(س)پنهان می شود.زینب(س)می گوید:«دروغ گفتید،پستی کردیدحالا می خواهید اورا به کنیزی ببرید»یزید غضبناک می شود ومی گوید:اگر من اراده کنم این کاررا می کنم.حضرت زینب(س)می گوید:به خداقسم جایز نیست مارا به کنیزی بری مگر اینکه از این اسلام خارج شوی.یزید می گوید: حاضر جوابی می کنی پدر وبرادرت ازدین خارج شدند.ولی زینب(س) با جسارت می گوید:اگرشما مسلمان باشیدبادین پدر وجد وبرادر من مسلمان شدید.اوبا وقاحت به زینب(س)می گوید:دشمن خدا دروغ گفتی.حضرت زینب(س)در جواب می گوید:تودر موضع قدرت نشستی وزور می گویی.یزید حیا می کند وساکت می شود.

حفظ جان بچه ها هم ازمسئولیت های زینب(س)است.در شب یازدهم زینب(س)تمام تلاش خودرا برای حفظ جان بچه های حسین(ع)می کند ومواقعی هم با تمام سختی باز هم نمی تواند از آنها دفاع کند یکی از آن مواقع در گودال قتله گاه  است ودیگری زمانی است که عبدالله بن الحسن (ع)از حرم دوان دوان به سوی حسین(ع)می رود.امام فریاد می زند واز خواهرش می خواهد که اورا باز گرداند.ولی عبدالله با گریه وزاری می گوید:می خواهم پیش عمویم باشم وازاودفاع کنم.دشمن دست عبدالله را قطع می کند طوری که به پوستی آویزان می شود وحرمله با تیری سینه عبدالله را می شکافد این همان ملعونی است که تیری را به حنجر علی اصغر(ع)می زندوتیری را به سینه ی امام حسین(ع)روانه می کند آن هم در آن لحظه ای که امام حسین(ع)پیراهنش را بالا می زند تا خون را از چهره اش پاک کند.

این اعمال این ملعون است که بغض ائمه را تا ابد می آفریند وزمانی که به امام سجاد(ع)خبر می دهند مختار قیام کرده وعمربن سعدرا کشته ویا عبیدالله را کشته ایشان می فرمایند:«پس حرمله چه شد؟»زنان تنها احساسات را در اعمال ورفتار به ما نشان نمی دهند بلکه گاهی احساسات را به دیگران منتقل می کنند آنگاه که امام سجاد(ع)در بیابان نبه اجساد می کند واظطراب وجود مبارکش را در بر می گیرد حضور زینب(س)را در کنار خودشان احساس می کنند.

زینب (س)می گوید:« چرا خودت را به کشتن می دهی ای یادگار پدر وبرادرم؟»ایشان می فرمایند:«چرا فشار به من نیاید وقتی اینها بدون کفن ولخت در بیابان رها شدند وکسی نزدیک اینها نمی آید.مگر اینها افرادی کافر از قبایل دیکر بوده اند» وزینب(س)می گوید:«این حوادث چیزهایی نبوده که ما ندانیم اینها عهدی بوده از سوی پیامبر،خداوند به زودی یک گروهی از مردم ناشناس را در زمین فرود می آورد واینها اجساد را دفن می کنند وبارگاه برایشان درست می کنندکه هرچه ستم کاران بخواهند اینها را محوکنندخداوند آنان رابلند تر وارجمند تر می کند».

 


 

«کربلا در کربلا می ماند اگر زینب نبود»

واین است نقش زن در کربلا

یازینب کبری عمه جان مارا دریاب




 نظر دهید »

زن وخانواده در نهضت عاشورا

19 آبان 1392 توسط رها

حضرت زینب(س)وحفظ امامت

اینکه امام حسین(ع)می فرمایند:خداوند بنایش بر این است که اهل بیت من به اسارت درآیندبه خاطر حفظ امامت است؛حفظ جان امام سجاد(ع)است.بعداز اینکه خیمه هارا غارت می کنند حضرت زینب(س)برای نجات امام سجاد(ع)به سوی خیمه ی امام می آید.درمجلس ابن زیاد زمانی که آن ملعون قصددارد نسل امام حسین(ع)را قطع کند باز این صدای زینب(س)است که بلند می شود وفریاد می زند:«چقدر ازما خون می ریزی؟»سپس می آیدودست درگردن علی بن الحسین(ع)می اندازد ومی گوید:«من ازاو جدانمی شوم؛اگر می خواهی اورا بکشی من راهم باید بکشی»وابن زیاداز این صحنه تعجب می کند که چه ارادت وارتباط قوی ای بین ایشان وجود دارد.بنا براین دستور می دهد که اورا رها کنند.او علاوه بر حفظ جان امام حسین(ع)حفاظت از اولاد امام حسین(ع)رانیز برعهده دارد.زمانی که در دربار یزید می خواستند «فاطمه بنت الحسین (س)»را به کنیزی ببرند فاطمه(س)با ترس واندوه به عمه اش پناه می برد وپشت زینب(س)پنهان می شود.زینب(س)می گوید:«دروغ گفتید،پستی کردیدحالا می خواهید اورا به کنیزی ببرید»یزید غضبناک می شود ومی گوید:اگر من اراده کنم این کاررا می کنم.حضرت زینب(س)می گوید:به خداقسم جایز نیست مارا به کنیزی بری مگر اینکه از این اسلام خارج شوی.یزید می گوید: حاضر جوابی می کنی پدر وبرادرت ازدین خارج شدند.ولی زینب(س) با جسارت می گوید:اگرشما مسلمان باشیدبادین پدر وجد وبرادر من مسلمان شدید.اوبا وقاحت به زینب(س)می گوید:دشمن خدا دروغ گفتی.حضرت زینب(س)در جواب می گوید:تودر موضع قدرت نشستی وزور می گویی.یزید حیا می کند وساکت می شود.

زینب(س)وحفظ جان اولاد امام

حفظ جان بچه ها هم ازمسئولیت های زینب(س)است.در شب یازدهم زینب(س)تمام تلاش خودرا برای حفظ جان بچه های حسین(ع)می کند ومواقعی هم با تمام سختی باز هم نمی تواند از آنها دفاع کند یکی از آن مواقع در گودال قتله گاه  است ودیگری زمانی است که عبدالله بن الحسن (ع)از حرم دوان دوان به سوی حسین(ع)می رود.امام فریاد می زند واز خواهرش می خواهد که اورا باز گرداند.ولی عبدالله با گریه وزاری می گوید:می خواهم پیش عمویم باشم وازاودفاع کنم.دشمن دست عبدالله را قطع می کند طوری که به پوستی آویزان می شود وحرمله با تیری سینه عبدالله را می شکافد این همان ملعونی است که تیری را به حنجر علی اصغر(ع)می زندوتیری را به سینه ی امام حسین(ع)روانه می کند آن هم در آن لحظه ای که امام حسین(ع)پیراهنش را بالا می زند تا خون را از چهره اش پاک کند.

این اعمال این ملعون است که بغض ائمه را تا ابد می آفریند وزمانی که به امام سجاد(ع)خبر می دهند مختار قیام کرده وعمربن سعدرا کشته ویا عبیدالله را کشته ایشان می فرمایند:«پس حرمله چه شد؟»زنان تنها احساسات را در اعمال ورفتار به ما نشان نمی دهند بلکه گاهی احساسات را به دیگران منتقل می کنند آنگاه که امام سجاد(ع)در بیابان نبه اجساد می کند واظطراب وجود مبارکش را در بر می گیرد حضور زینب(س)را در کنار خودشان احساس می کنند.

زینب (س)می گوید:« چرا خودت را به کشتن می دهی ای یادگار پدر وبرادرم؟»ایشان می فرمایند:«چرا فشار به من نیاید وقتی اینها بدون کفن ولخت در بیابان رها شدند وکسی نزدیک اینها نمی آید.مگر اینها افرادی کافر از قبایل دیکر بوده اند» وزینب(س)می گوید:«این حوادث چیزهایی نبوده که ما ندانیم اینها عهدی بوده از سوی پیامبر،خداوند به زودی یک گروهی از مردم ناشناس را در زمین فرود می آورد واینها اجساد را دفن می کنند وبارگاه برایشان درست می کنندکه هرچه ستم کاران بخواهند اینها را محوکنندخداوند آنان رابلند تر وارجمند تر می کند»

 نظر دهید »

انتظار

17 آبان 1392 توسط رها

دل به داغ بی کسی دچار شد، نیامدی!

چشم ماه وآفتاب تار شد،نیامدی!

سنگ های سرزمین من در انتظار تو

زیر سم اسب ها غبار شد،نیامدی!

چون عصای موریانه خورده ی دست های من

زیر باردرد،تارومار شد،نیامدی!

ای بلند تر زکاش ودورتر زکاشکی

روزهای رفته بی شمار شد،نیامدی!

عمر انتظار ما حکایت ظهور تو

قصۀ بلند روزگارشد،نیامدی!

اسلام علیک یا ابا صالح المهدی(عج)

 نظر دهید »

زن وخانواده در نهضت عاشورا

17 آبان 1392 توسط رها

 

زن در جایی جای تاریخ،سمبل رشادت ها وفداکاری ها بوده  ودامان همایتش همواره  انسان ساز بوده است وبه ندرت حوادثی را بدون تاثیر ونقش زنان مشاهده کرده ایم.در وقایع تاریخی مذهبی مسلمانان نیز نقش پرابهت وشیوای  زنان غیور به چشم می خورد که در اینجا به حضور زن،خانواده ونقش همسران در نهضت عاشورا اشاره می کنیم.

دو شجره،دو خانواده

در آیات وروایات زیادی اشاره به شجرۀ طیبه که شامل خانوادۀ پیامبر اکرم (ص)می شود که این شجره را پیامبر(ص)،حضرت علی (ع)و حضرت فاطمه(س)واولاد بزرگوارشان امام حسن(ع)وامام حسینع(دربر می گیرد ودر مقابل ایشان از شجرۀ خبیثه وشجرۀ ملعونه در سورِۀ اعراف نام برده شده که اشاره به بنی امیه وآل ابوسفیان دارد.گاهی اوقات ائمۀ معصومین(ع)در مقایسه هایی کهداشته اند،بسیار بحث خانواده را پیش کشیدندمثلاًامیرالمؤمنین(ع)تعبیراتی دارند که می فرمایند واینها فرزندان«هند جگرخوارند»ونشان می دهندکه چگونه خباثت در این سلسله خانواده،گسترش می یابد و نسل به نسل به پلیدی بیشتر می رسند ودر مقابل آنان در نسل طاهر،طهارت گسترش می یابد.

در تعبیر امام حسین(ع)در شب عاشورا می بینیم که نام عبیدالله را زادۀ مادری خطا کار به نام«مرجانه»ومادربزرگش «سمیه»خطاب کرده است.هردوی آنان اهل زنا بودند که مادران «زیاد»و«ابن زیاد»هستند که امام را مخیر بین قتل شمشیر وپَستی دنیا کرد اما امام فرمود ما کسی نیستیم که زیربار پَستی برویم،خدا پیامبر(ص)اِبادارند که مابه این پستی تن دهیم.

حضورمادران در عاشورا

صحنۀ عاشورا،برگی از حضور بوده است؛حضوری  که از کودکان خردسال ونوباوه تاپیرمردان وزنان دلاوررا در بر می گیرد که هرکدام  در جایگاه اجتماعی خودشان حادثه آفرین بوده اند،در اینجا از مادرانی سخن می گوییم که فرزندان خودشان را به قربانگاه عشق می فرستادندتا برای امام زمانشان پیش مرگ باشند وسعادت اخروی را برای خودشان وخانواده شان رقم زنند.

مادری در کربلا آماده ایستاده بود و تنها دغدغه اش ،حفاظت از امام حسین(ع)بود رو به فرزندش می کند و می گوید بلند شو و در پیشگاه امام حسین(ع) مقاتله کن.وقتی به سوی امام حسین(ع)برای اذن میدان می رود امام حسین(ع)می فرماید این جوانی است که پدرش کشته شده وشاید مادرش راضی به این مسأله وشهادت فرزندش نباشد.جوان می گوید مادرم مرا فرستاده وشروع به رجزخوانی می کند که رجزخوانی زیبایی هم دارد.پس از به درک واسل کردن تعدادی ازدشمنان به شهادت می رسد وسر اورا از بدنش جدا می کنند.مادرش که کنار خیمه ها شاهد شهادت فرزندش بود سرفرزند رابرمی دارد وبه سوی سپاه دشمن پرتاب می کند ویک نفررا می کشد وبه دنبال عمودی برای جنگیدن می گرددتابه سوی میدان برود امام حسین(ع)می فرمایند جهاد ازعهدۀ زنان برداشته شده واورا باز می گردانند.

نقش هممسران در عاشورا

در این وادی آزمایش،چه بسیار مردانی که به راستی از دامان مطهر وایمان شیر زنان به پا خاستند وبرای یاری مولایشان ندای اورا لبیک گفتند وپشت به امیال دنیایی کردند وسعادت اخروی وجاودانه را به متاع دنیا ندادند.مردانه بر دفاع از دین وامام زمانشان شدندو خوش عاقبتی را برای خودشان رقم زدند.چه بسیار آدم هایی که صفات خوبشان نگهبانشان شد مانند آن جوان گمنامی که نائب امام زمان(عج)شد وشاید زهیر بن قین هم درزندگی صفات خوبی داشته که حافظ اوبوده واورا چنین نامی وعاقبت به خیر کرد.

اوهمسری داشت که رهنمون اوبه راه حق می شود.در مسیری که امام حسین(ع)به کربلا داشتند هم مسیر امام بودند وقدم به قدم با امام می آمدند ودر فاصله ای از امام در هر منزل اتراق کردند.همه داخل چادر نشسته بودند وغذا می خوردند که کسی وارد شد وگفت:من فرستادۀامام حسین(ع)برای دعوت به سوی امام هستم.هرکس لقمه ای در دستش بودافتاد همگی مانند چوب خشکی در مقابل این اتفاق شدند.همسر زهیر می گوید:«پسر پیامبر(ص)به دنبال توفرستاده وتو نمی روی؟بلند شووبه سوی امام برو وسخنش را بشنو!»زهیر ازشنیدن حرف همسرش منقلب می شود.وقتی به ملاقات امام می رود وبر می گردد گویی آدم دیگری می شود.به همسرش می گوید من تورا طلاق می دهم که ضرری به تونرسد سپس اورا به سوی طایفه اش می فرستد وامام حسین(ع)هم اورا فرمانده سپاه می کند.

زمانی که امام حسین(ع)برای یاری سخن می گوید اولین کسی که به یاری بلند می شود همین شخص است.او می گوید:حاضریم قید این زندگی را بزنیم وباتوبیاییم.شب عاشورا هم به دنبال سخنان دیگریاران امام می گوی:به خدا قسم من آرزو می کردم که ای کاش کشته می شدم و زنده می شدم ودوباره کشته می شدم وزنده می شدم تا بتوانم چند لحظه حیات تورا به تاخیر اندازم زندگی تو وجوانانی که از اهل بیت توهستند…

مطلب ادامه دارد…

 نظر دهید »

فکر کربلایی در خودم...

17 آبان 1392 توسط رها

باید به دنبال صدایی درخودم باشم

درجست وجوی کربلایی در خودم باشم

بعداز هزار وسیصد وخورشید …عاشورا

باید به فکر جابه جایی در خودم باشم

زینب شوم در سعی زنجیر وصفای خون

میراث دار کربلایی در خودم باشم

باید سرا پازخم باشم بگذرم از خویش

تا صاحب خون خدایی درخودم باشم

غمگینم واز غم بساط گریه ام جور است

باید شب ماتم سرایی در خودم باشم.

«السلام علی الحسین،وعلی علی بن الحسین،وعلی اولاد الحسین،وعلی اصحاب الحسین»

ایام سوگواری سروروسالار شهیدان وهفتاد ودو یار باوفایش تسلیت،امیداست مانیز ازیاران وسربازان باوفای حضرت حجت(عج)باشیم.انشاالله.التماس دعا

 نظر دهید »
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
اردیبهشت 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30 31    

شمیم مهربانی

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • اعتقادی
    • حدیثی
    • امام حسین
  • فرهنگی
  • پژوهشی
  • ادبی
    • شعر
    • متن ادبی
    • دل نوشته
    • مناجات

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس