عطشنامه
محرم شروع می شود
کتیبه خونین تاریخ حکایت می کند
مظلومیت چهره ی حسین(ع)را!
دستان بریده ی عباس(ع)را!
زیبایی شهادت علی اکبر(ع)را!
لحظات اروج نوجوانانه ی قاسم(ع)را!
گهواره ی خالی علی اصغر(ع)را!
فریاد وامصیبتای زینب(س)را!
دلتنگی های رقیه(س)را!
شرمندگی آب را!
وناله های زمین وآسمان را!
وبه راستی که امام حسین(ع)واهل بیتش به سرزمینی از غم ها رسیده بودند؛امام(ع) می خواست با فرزندش وداع کند،حضرت زینب(س)،علی اضغر اورا آورد:وامام حسین(ع)،فرزند کوچکش را درآغوش مهر خویش گرفت.
علی اصغر(ع)نوزادی که هنوز از نامردی ونامهربانی دنیا هیچ نمی دانست!
نوزاد شش ماهه ای که گلویش خشک بود،تشنه بود.
تمام خوبی هادرچشمان معصوم او موج می زدوفقط تنها گناهش، پاکی اش بود.
امام حسین(ع)می خواست برای آخرین بارعطر فرزند خویش را ببویدوازرازهایی با او سخن گوید،که شهادت یکی از شیرین ترین آنها بود،گونه خسته وعرق کرده خویش را بر گونه سپید وتابناک علی اصغر(ع)گذاشت،ناگهان تیری از سمت حرمله-جلادی از جنس شیطان-به طرف آنها روانه شد!
آسمان وزمین مویه کنان به گلوی خونین چشم دوخته بودند،عرشیان از مظلومیت حسین(ع)وعلی اصغر(ع)ناله می کردندورباب برای نوزادش لالایی میخواند.
لالا لا لا گلم لالا علی اصغر گلم لالا
عمو رفته بیاره آب تحمل کن علی جانم
….امام(ع)دستش را زیر گلوی اصغر گرفت وبه آسمان پاشید.
آسمان هنوز هم محو تبسم واپسین اومانده است….
لالا لالاعلی اصغر که خوابه ببین چشمای بابا غرق آبه
لالالالا علی اصغرلالاشد دلش از درد واز غصه رهاشد
اسلام علیک یا علی اضغر(ع)آقاجان دریاب مارا ازاین طوفان غم دنیا.