السلام علیک یا سید الشهداء
هنوز صدای «هل من ناصر ینصرنی»از میدان کربلا به گوش می رسد.هنوز سنگ ریزه های کربلا خون می گریند!گویی امروز هم به یاد عاشورا خورشید به خون نشسته است.
حسین (ع)تنها مانده است؛با تمام غم ها وبلا ها!
بدن آغشته به خون علی اکبر(ع)،فرق شکافته قاسم(ع)،تبسم خون آلود علی اصغر(ع)،دستان بریده ی عباس(ع)،تصویر ساز لحظه های تنهایی اویند.
به میدان پا می گذارد.
این سو حسین(ع)است میوه ی دل زهرا(س)!وآن سو؛نوادگانی از شیطان.
این سو حسین(ع) است و عروجی عاشقانه با قامت صد پاره ای از عشق…
وآن سو کینه توزی خصمانه کوفیان.
مولای مظلوم!شقایق ها به بلندای عاشقانگی های تو نمی رسند؛آن گاه که زخم تیرها وشمشیرها تمام بدنت را پوشانده بودند.
پرسیدم از حلال ماه که چرا قامتت خم است؟ آهی کشید وگفت:که ماه محرم است
گفتم که چیست محرم؟ با ناله گفت: ماه عزای اشرف اولاد آدم است
از کربلا بپرس…
من خسته ام،توحال مرا از خدا بپرس
بغضی گرفته ی نای مرا،بی صدا بپرس
یک مثنوی کم است دل خسته ی مرا
تنها بیا و مصرعی از کربلا بپرس
وقتی که خیمه های دلت شعله ور شدند
سجّاد باش،صبر وشکیب از دعا بپرس
اینجا عطش به معنی سیراب گشتن است
از مشکِ سرنوشتِ دو دست جدا بپرس
آتش گرفت دفترم،آن لحظه ای که گفت
از تلِّ زینبیه ،ازآن ماجرا بپرس
وقتی که در تلاطم امواج گم شدی
از دل نشان مجلس آل عبا بپرس