شمیم مهربانی

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

درددلی با کربلا

03 آبان 1394 توسط رها

 

 


درد دلی با کربلا

سلام بر سرزمین تفتیده کربلا؛ سرزمینی که سراپای آن را عشق گرفته است؛ سرزمینی که خاکش شفابخش دردهای بی درمان است؛ سرزمینی که جگرگوشه علی و زهرا را در خود

جای داده است؛ سرزمینی که صدای «هیهات من الذلة» حسین در آن به آسمان رفت و سقف آسمان ها را شکافت؛ سرزمینی که در آن امامی ندای «هل من ناصر ینصرنی» سر داد و

کسی جز تیغ های شمشیر و تیزی نوک نیزه ها پاسخش را نداد. سرزمینی که هنوز از آن صدای سیلی خوردن رقیه و العطش کودکان به گوش می رسد. ای سرزمین تب دار کربلا که به

حق کرب و بلا نامیده شدی! می خواهم با سخنانی هر چند کوتاه از تو شکایت کنم. ای خاک! هنگامی که سر حسین بن علی را بریدند، بر بدنش اسب دواندند، خیمه هایش را آتش زدند،

عباسش را قطعه قطعه کردند، سجادش را به زنجیر کشیدند، خاندانش را به اسارت بردند، چرا دهان باز نکردی و آنان را در کام خود فرو نبردی؟ ای آسمان! چرا آنان را در سیلاب

گرفتار نکردی؟ ای باد! چرا آنان را در قهر خداگونه خویش گرفتار نکردی؟ کجا بودید ای پرستوهایی که اصحاب فیل را با آن همه هیمنه زمین گیر کردید؟ چرا کسی به فریاد حسین

نرسید؟ می دانم چه می خواهید بگویید؛ می خواهید بگویید ما مانده بودیم که چه کنیم و حیرت زده نگاه می کردیم که یک قوم چقدر پست می شود که با امامش، با کسی که رسول خدا

صلی الله علیه وآله درباره اش فرمود: «حسین منّی و انا من حسین» این گونه رفتار می کند. شاید شما هم سرّ این سکوت را نمی دانستید؛ سرّ آن این بود که زمین و زمان و تمام

موجودات عالم تا ابد یزید و یزیدیان را لعنت کنند و سلام و صلوات خود را نثار حسین علیه السلام و اصحابش کنند؛ السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین

و علی اصحاب الحسین.

 7 نظر

سلام بر حسین(ع) وماه پرغمش

27 مهر 1394 توسط رها

سلام ارباب بی کفن!

سلام بر تو وماه پر از غمت،سلام بر تو وعلمدار بی دستت

سلام بر لبهای خشکیده علی اصغرو بدن صد چاک اکبرت

سلام بر قامت خم خواهرت وجگر سوخته اش

سلام بر دامن آتش گرفته ی زهرای سه ساله ات و گوش بی گوش واره ی سکینه ات

سلام بر قاسم وعبداللهِ  برادرت،وبر عون وجعفرِ خواهرت

سلام بر دلهای داغدار لیلا و ربابت وبر یاران باوفایت

سلام بر غربت بی حدت در ارض بلا

راستی آقا جان یادم رفت،سلام بر مسلم وتنهایش در کوچه پس کوچه های کوفه ی بی وفا

آقا جان گاهی ساعت ها می نشینم وبا خود فکر می کنم اگر من در کوفه بودم، اگر در کربلا بودم ،چه می کردم؟

درسپاهت بودم وسربازت یا در مقابلت قرار می گرفتم و من نیز آب را بر اهل حَرَمت می بستم؟

اگر درکوفه بودم آیا من هم به راحتی مسلم را تنها می گذاشتم؟

آقا جان خیلی میترسم،دلم اندازه ی دنیا غم دارد،می ترسم روزی که مهدی فاطمه بیاید در سپاه یزید زمانش باشم،می ترسم نمکش را خورده باشم ونمکدانش را سخت شکسته باشم.

آقاجان تورا به دستان علمدارت دستم را بگیر،مگذار آب از سرم بگذرد.

الغوث والامان یا حسین،یا صاحب الزمان

 نظر دهید »

الف،لام،میم!

13 اسفند 1392 توسط رها

گویند:سلطان محمود غزنوی برای خلیفه بغدادنامه هنوشت وازاوخواست که نام وی رادرخطبه یاد کندواسم اورادرسکه هانقش نماید.خلیفه ازاین کار سرباززد.محمودنامه ای برای اوفرستاد وتهدیدکرد ودرضمن آن گفت:«اگرخواهم سنگ بغداد رابرپشت پیلان به غزنه بیاورم،می توانم»خلیفه درجواب اونامه ای سربه مهر فرستاد،چون آن رابازگشاد درنامه چیزی ندیدجزنام «خدا»وپس ازآن الفی کشیده«ا»ودر وسط آن  لام«ل» ودرآخرآن میمی«م»وسرانجام «الحمدلله».

سلطان متحیرگشت واهل مجلس نیزهمه متحیرماندند وهرآیتی که درقرآن«الف ولام ومیم»بودهمه خواندند وتفسیر کردند،هیچ کدام جواب محمودنبود.اتفاقاً ابوبکر قهستانی برایشان وارد شد.موضوع رابه او گفتند اونیز دراین باره فکرکرد ناگهان سربلند کرد وگفت:شرح آن رایافتم.سلطان گفت:بگو وهرچه می خواهی،بخواه.گفت:سلطان برای آن ها نامه فرستاده وایشان رابه بردن پیلان تهدید کرده است.حال خلیفه این نامه را فرستاده ودر آن این«الف»و«لام»و«میم»اشاره است به قول خدای متعال که میگوید:«الم ترکیف فعل ربک باصحاب الفیل…».از این سخن رعشه براندام سلطان افتاد ونادم وپشیمان گشت،وپس ازآن همواره ادب رارعایت می کرد.

 5 نظر

نماد عاشقی ایرانیان

11 اسفند 1392 توسط رها

معنا ومفهوم پرچم

پرچم هرکشوری معنا ی خاصی دارد ونیمرخ کلی ازمختصات هرکشوراست.پرچم جمهوری اسلامی نیزمانند سایرکشورها آرمان های برترکشوردردل دارد.

رنگ های پرچم:

سه رنگ پرچم جمهوری اسلامی اززمان ناصرالدین شاه انتخاب شده است که البته درهردوره معانی آن تغییر کرده ودرزمان طراحی پرچم رنگ هابه این معنا بوده اند.رنگ سبز به معنی خرمی وسرسبزی،سفید نمادصلح ونمادی ازآیین زردشت،سرخ نماد خون شهیدان بخصوص شهیدان دردوره ی جنگ های روسیه وانگلستان.امادردوره های بعدی معانی کم وبیش تغییرکرد وتازمان انقلاب وبعداز انقلاب وتاامروز معانی رنگ ها به شکل زیر بوده است.سبز به معنای سرسبزی وآبادانی کشورونیز نماددین اسلام می باشد(سبز اصلی ترین نماد دین اسلام است واین رنگ دردومین مکان مقدس یعنی مسجد النبی  به وضوح آشکاراست).رنگ سفید به معنی صلح ودوستی کشور وصلح خواهی ایران درجامعه ی جهانی است.رنگ سرخ نمایانگر خون شهیدان انقلاب ودفاع مقدس وشهیدان دین وکشوراست.

مفهوم چینش رنگ ها:

رنگ سبز دربالای پرچم نمایانگراین است که اولویت اول واصلی کشور دین اسلام وآبادانی کشوراست،که باصلح ودوستی (سفید)درصددبه دست آوردن آن است،دین کشور(سبز)وصلح وآرامش کشور(سفید)در خطر باشدایران باخون جوانانش(سرخ)ازآن هامحافظت می کند.

نشانه هاونماد ها:

درپایین رنگ سبز وحاشیه ی رنگ سفید ودربالای رنگ سرخ وحاشیه رنگ سفید،نوشته الله اکبر به صورت مؤرب وجوددارد که تعداد آن هادرهرطرف 11تاست که نماد یازدهمین ماه سال یعنی بهمن ماه ومجموع دوطرف 22تاست که نماد 22بهمن روز پیروزی انقلاب اسلامی باشعار الله اکبر است.ودرنهایت نماد اصلیدرقلب پرچم نام جلاله الله است که درنگاه اول این نشان یک گل لاله است وبیانگر شهیدان ورنگ سرخ آن نمادخون شهیدان است.با کمی دقت کلمه الله اکبر راخواهید یافت که برصفحه سفید نقش بسته است،که نماد حق وصلح خواهی دین اسلام است.وهمچنین جمله لااله الا الله که روی هم آرم را تشکیل می دهند.هلال های موجود درآرم که حالت کروی بودن را تشکیل می دهند نماد مبارکی از هلال هایی است که پیامبر(ص) با شمشیر روی شنهابه نماد دین اسلام می کشید حالت هلال های موجود درشکل نماد نصف النهار ها وکروی بودن آن به معنای کره زمین وجهانی بودن دین اسلام است.تعداد خطوط 5عدد نماد ارکان اصلی دین است.خط وسط به معنای اصل توحید که اصلی ترین رکن دین است تشدید بالای آن شدت آن را می رساند وحالت ایستادن آن که مانند شمشیر است با همان تشدیدبالای آن ،نماد قدرت وبرندگی اسلام وجمهوری اسلامی است،وپرانتز های اطراف  آن نشان دهنده توازن است که نماد عدالت است.این رموز پرچم جمهوری اسلامی ایران قبل از انقلاب در جلسات درس دکتر شریعتی وزمانی که تفسیر سوره حدید ارائه می شد درذهن طراح آن یعنی آقای حمید ندیمی جرغه خورد،ایشان بیان می کند وقی این ایده به ذهنم آمدعلاقه داشتم برای جهان اسلام یک نشانه درست کنم ،وقتی حضرت امام(ره)فرمودند باید نماد شیر وخورشید برداشته شود،اسلام وکشور به نماد جدید نیازدارد به صورت جدی ایده رادر پیش گرفتم ودر روز19اردیبهشت 59 که یک مسابقه برای به دست آوردن طرح جدید برگذار شد،طرح آقای ندیمی برگزیده وتوسط مجلس و حضرت امام(ره) تایید شد.این طرح برداشتی از کلمه حدید یا آهن درقرآن است.تقارن الله نیز ازهمین آیه نشأت می گیرد.


چوایران نباشد تن من مباد

الله

جانم فدای ایران وپرچم سه رنگش

 نظر دهید »

السلام علیک یا سید الشهداء

23 آبان 1392 توسط رها

هنوز صدای «هل من ناصر ینصرنی»از میدان کربلا به گوش می رسد.هنوز سنگ ریزه های کربلا خون می گریند!گویی امروز هم به یاد عاشورا خورشید به خون نشسته است.

حسین (ع)تنها مانده است؛با تمام غم ها وبلا ها!

بدن آغشته به خون علی اکبر(ع)،فرق شکافته قاسم(ع)،تبسم خون آلود علی اصغر(ع)،دستان بریده ی عباس(ع)،تصویر ساز لحظه های تنهایی اویند.

به میدان پا می گذارد.

این سو حسین(ع)است میوه ی دل زهرا(س)!وآن سو؛نوادگانی از شیطان.

این سو حسین(ع) است و عروجی عاشقانه با قامت صد پاره ای از عشق…

وآن سو کینه توزی خصمانه کوفیان.

مولای مظلوم!شقایق ها به بلندای عاشقانگی های تو نمی رسند؛آن گاه که زخم تیرها وشمشیرها تمام بدنت را پوشانده بودند.

پرسیدم از حلال ماه که چرا قامتت خم است؟       آهی کشید وگفت:که ماه محرم است

گفتم که چیست محرم؟  با ناله گفت:                    ماه عزای اشرف اولاد آدم است

 

از کربلا بپرس…

من خسته ام،توحال مرا از خدا بپرس

بغضی گرفته ی نای مرا،بی صدا بپرس

یک مثنوی کم است دل خسته ی مرا

تنها بیا و مصرعی از کربلا بپرس

وقتی که خیمه های دلت شعله ور شدند

سجّاد باش،صبر وشکیب از دعا بپرس

اینجا عطش به معنی سیراب گشتن است

از مشکِ سرنوشتِ دو دست جدا بپرس

آتش گرفت دفترم،آن لحظه ای که گفت

از تلِّ زینبیه ،ازآن ماجرا بپرس

وقتی که در تلاطم امواج گم شدی

از دل نشان مجلس آل عبا بپرس

 

 

 نظر دهید »

اشک مشک

22 آبان 1392 توسط رها

به یاد عباس (ع)که می افتی،عشق وعطش همنشین دلت می شود.

اصلاًانگار عشق وعطش همنشینان دیرینه ی قمر فراتند.

خواستم از عباس (ع)بگویم ولی هربار که نامش برصفحه سفید کاغذ نقش بست؛عشق وعطش وعباس همسایه ی دیوار به دیوار شدند.

پس به یاد سقای لب تشنه ی عاشق بخوان:

ماه فرات سلام؛

عموی سادات سلام؛

خودت باما حرف بزن!آخرما قامت وقواره مان به درک حلالی از وجود توهم قد نمی دهد.

آخرما با اندیشه ی کوتاه خودمان که نمی فهمیم توچه کردی،آخر وقتی به فرات رسیدی؛چگونه دست از آب کشیدی؟

وقتی فرات با همه ی اشتیاقش تورا در آغوش گرفت،چگونه از آب دست کشیدی؟فرات که تشنه تر از توبود.علقمه که با نهایت علاقه به پاهای تو بوسه می زد.توهم که تنت از فرط تشنگی گداخته بود.صدای کدامین طفل،آب را از دستانت به فرات بازگرداند؟توچه کردی؟با دل آب چه کردی که دست از تونمی کشد؟که گرد تومی گردد؟مرد خیمه ها،برادر حسین!یاور زینب (س)!عشق رقیه!

چه شد که لب تشنه دل دریاییت را به ساحل  فرات زدی؟وقتی تمام امیدت را به چشم مشک دوختی،آرزو کردی  ای کاش چشم پراشک طفلان تشنه بر چشم پراشک مشک می افتاد!

سقای عشق!به خیمه ها برگرد که فرزندان حسین(ع) تاب دوری تورا ندارند.نه عطش؛نه اسیری؛نه خستگی،نه گرسنگی،هیچ کدام،فقط وفقط داغ ندیدن تواز پادرشان می آورد.برگرد!اگر نیایی مشک هم در فراق تواشک می ریزد.دل صحرا هم در نبود توکباب می شود.وعلقمه تاابد داغ تشنگی را بر دل می نشاند.

امید رقیه!

برگرد وامید رقیه بمان که رقیه بی تووبی دستان تو می میرد.

برگرد وخجل مباش که مشک،رفیق نیمه راه توبود.

که گرچه آب نیاوردی ولی سقای عشق شدی وعشق را با همه ی وفاداریت تقسیم کردی،عادلا نه وعاشقانه!گرچه دستی برای تقسیم در بدن نداشتی.

سقای بی دست عشق،قمر فرات!

آب نیز از حضور تو شرمنده است وتا عمردارد گرد مزار تومی گردد وتصدق تو می شود.عباس زهرا(س)!با لبان خشکیده ات،همان لبانی که داغ سیراب کردن طفلان را تا همیشه برآن نشاندی،دعایمان می کنی؟عباس ام البنین(س)!با همان دستان مهربانت آبرویمان را می خری؟گفتم آب-رو دلم گرفت.به یاد امیدت  که نا امید شد دلم گرفت.

سقا دعایمان کن…

جان مادرت زهرا….

 نظر دهید »

یاقمر بنی هاشم(ع)

21 آبان 1392 توسط رها

نگاه ها هرلحظه درتلاطم امواج نقره ای در یا گم می شد.

آفتاب نمایان تر وسوزان تر می گشت.

کودکان بیشتر احساس تشنگی می کردند؛نزدیک ظهرشده بود.

عباس(ع)بود وخستگی!خستگی ازتمام این لحظات،لحظاتی که طاقت فرسا ترین اندوهان را به دل اوسرازیر می کرد،مجالی می خواست  تاتمام آن رشته های بافته ازغم راازهم واکند.

می خواست تاآب بهانه ی نامردمی ها نباشد.

می خواست تا بیش از این جدایی برادران را تحمل نکند.

کودکان تشنه بودند.

می خواست عطش آنهارا سیراب کند تاعطش عشق خودنیز سیراب شود.

سپاه نامردمان را برهم زد.

به فرات رسید،نشست.

تشنه بود،مشت آبی برداشت.

به یاد تشنگی برادروکودکان افتاد.

مشت راخالی کرد،مشک راپر.

اززلالی آب خارج شد پیش رویش فقط نخلستان بود ونیزهای کینه توزی وتیرهای خشم مردمان جاهل که به سویش باریدن گرفته بودند.

ناگاه مشک چرخید وخالی شد.

چندی گذشت تنها صدایی که بر گستره ی گیتی بلند بود،فریاد برادری بود که اینبار نه مانند همیشه برادر راصدا می زد.

نه دیگر پرچمی دردست،نه مشکی به دوش،نه دستی به تن ونه خونی دررگ ها…

گویی تنها تصویر پیش روی نگاه عباس(ع)،تصویر کودکانی بود که تشنه ومنتظرایستاده بودند تاعموی سقایشان آنها راسیراب کند.

واپسین تصاویرآن روز راباید ازکلام زینت عبادت کنندگان امام سجاد(ع)جست وجو کردکه فرمود:«خداوند عمویم عباس(ع)را رحمت کندکه جان شریفش را فداکرد وحق تعالی در عوض دودست،دوبال به عباس (ع)عطا فرمود،که با آن دوبال دربهشت با فرشتگان پرواز می کند».

 

درکلاس عاشقی عباس غوغا می کند         در دل هرعاشقی عباس مأوا می کند

هرکس خواهد رود در مکتب عشق حسین      ثبت نامش را فقط عباس امضامی کند

دامن علقمه وباغ گل یاس یکی است

قمر هاشمیان بین همه ناس یکی است

سیر کردم عدد ابجد ودیدم به حساب

نام زیبای اباصالح وعباس یکی است

«سلام بر علمدار تشنه لب کربلا»

«یاباب الحوائج ادرکنی مولا»



 

 

 

 

 نظر دهید »

علی اکبر حسین(ع)

21 آبان 1392 توسط رها

مظلومیت های حسین(ع)وآلش شروع می شود.

از مدینه حرکت کرد

به مکه رسید

راهی حج واجب خود شد

راهی که مسلخ شهادتش منا

وطوافش میدان کرب وبلاست!

وقتی رسید،به آن سرزمین

خواهرش پرسید اینجا کجاست؟

پاسخ دادند:کربلا!

فرمود وای از این سرزمین غم ها وبلاها!

اینجا همان میعا دگاه شهادت است که رسول الله(ص)وعده داده است.

یاران شهید شده اند،حسین(ع) مانده وجوانان اهل بیتش.

اینک زمان رشادت های علی اکبر(ع)است،زمان عاشقانگی های اوباخداست.

جوانی به سمت میدان می رود.

به سیرت همچون علی(ع)وبه صورت همچون رسول الله(ص)است.

درراه حق مبارزه می کند.

جلادان شمشیر به دست،باتیری اورا به زمین می اندازند.

زمین از خون پاک فرزندی از نسل آفتاب،سرخ می شود.

عرشیان مویه می کنند،آسمان رنگ می بازد.

تمام هستی سکوت می کند،اینک وقت وداع حسین(ع)با میوه ی دلش،علی اکبر است:

-خدا بکشد جماعتی که تورا کشتند،چگونه از خدا ورسولش نترسیدند وپرده حرمت رسول را دریدند،بعد از تو خاک بر سر بی وفای این دنیا.

لحظه ها از وجودشان شرمناک شدند وعلی اکبر(ع)با چشیدن جام شیرین شهادت سیراب شد وبه دیدار جدش رسول الله(ص)شتافت.

جوانان بنی هاشم بیایید           علی رابردرخیمه گذارید.

 نظر دهید »

عطشنامه

19 آبان 1392 توسط رها

محرم شروع می شود

کتیبه خونین تاریخ حکایت می کند

مظلومیت چهره ی حسین(ع)را!

دستان بریده ی عباس(ع)را!

زیبایی شهادت علی اکبر(ع)را!

لحظات اروج نوجوانانه ی قاسم(ع)را!

گهواره ی خالی علی اصغر(ع)را!

فریاد وامصیبتای زینب(س)را!

دلتنگی های رقیه(س)را!

شرمندگی آب را!

وناله های زمین وآسمان را!

وبه راستی که امام حسین(ع)واهل بیتش به سرزمینی از غم ها رسیده بودند؛امام(ع) می خواست با فرزندش وداع کند،حضرت زینب(س)،علی اضغر اورا آورد:وامام حسین(ع)،فرزند کوچکش را درآغوش مهر خویش گرفت.

علی اصغر(ع)نوزادی که هنوز از نامردی ونامهربانی دنیا هیچ نمی دانست!

نوزاد شش ماهه ای که گلویش خشک بود،تشنه بود.

تمام خوبی هادرچشمان معصوم او موج می زدوفقط تنها گناهش، پاکی اش بود.

امام حسین(ع)می خواست برای آخرین بارعطر فرزند خویش را ببویدوازرازهایی با او سخن گوید،که شهادت یکی از شیرین ترین آنها بود،گونه خسته وعرق کرده خویش را بر گونه سپید وتابناک علی اصغر(ع)گذاشت،ناگهان تیری از سمت حرمله-جلادی از جنس شیطان-به طرف آنها روانه شد!

آسمان وزمین مویه کنان به گلوی خونین چشم دوخته بودند،عرشیان از مظلومیت حسین(ع)وعلی اصغر(ع)ناله می کردندورباب برای نوزادش لالایی میخواند.

لالا لا لا گلم لالا         علی اصغر گلم لالا

عمو رفته بیاره آب      تحمل کن علی جانم

….امام(ع)دستش را زیر گلوی اصغر گرفت وبه آسمان پاشید.

آسمان هنوز هم محو تبسم واپسین اومانده است….

لالا لالاعلی اصغر که خوابه        ببین چشمای بابا غرق آبه

لالالالا علی اصغرلالاشد          دلش از درد واز غصه رهاشد

اسلام علیک یا علی اضغر(ع)آقاجان دریاب مارا ازاین طوفان غم دنیا.

 نظر دهید »

زن وخانواده در نهضت عاشورا

19 آبان 1392 توسط رها

حضرت زینب(س)وحفظ امامت

اینکه امام حسین(ع)می فرمایند:خداوند بنایش بر این است که اهل بیت من به اسارت درآیندبه خاطر حفظ امامت است؛حفظ جان امام سجاد(ع)است.بعداز اینکه خیمه هارا غارت می کنند حضرت زینب(س)برای نجات امام سجاد(ع)به سوی خیمه ی امام می آید.درمجلس ابن زیاد زمانی که آن ملعون قصددارد نسل امام حسین(ع)را قطع کند باز این صدای زینب(س)است که بلند می شود وفریاد می زند:«چقدر ازما خون می ریزی؟»سپس می آیدودست درگردن علی بن الحسین(ع)می اندازد ومی گوید:«من ازاو جدانمی شوم؛اگر می خواهی اورا بکشی من راهم باید بکشی»وابن زیاداز این صحنه تعجب می کند که چه ارادت وارتباط قوی ای بین ایشان وجود دارد.بنا براین دستور می دهد که اورا رها کنند.او علاوه بر حفظ جان امام حسین(ع)حفاظت از اولاد امام حسین(ع)رانیز برعهده دارد.زمانی که در دربار یزید می خواستند «فاطمه بنت الحسین (س)»را به کنیزی ببرند فاطمه(س)با ترس واندوه به عمه اش پناه می برد وپشت زینب(س)پنهان می شود.زینب(س)می گوید:«دروغ گفتید،پستی کردیدحالا می خواهید اورا به کنیزی ببرید»یزید غضبناک می شود ومی گوید:اگر من اراده کنم این کاررا می کنم.حضرت زینب(س)می گوید:به خداقسم جایز نیست مارا به کنیزی بری مگر اینکه از این اسلام خارج شوی.یزید می گوید: حاضر جوابی می کنی پدر وبرادرت ازدین خارج شدند.ولی زینب(س) با جسارت می گوید:اگرشما مسلمان باشیدبادین پدر وجد وبرادر من مسلمان شدید.اوبا وقاحت به زینب(س)می گوید:دشمن خدا دروغ گفتی.حضرت زینب(س)در جواب می گوید:تودر موضع قدرت نشستی وزور می گویی.یزید حیا می کند وساکت می شود.

حفظ جان بچه ها هم ازمسئولیت های زینب(س)است.در شب یازدهم زینب(س)تمام تلاش خودرا برای حفظ جان بچه های حسین(ع)می کند ومواقعی هم با تمام سختی باز هم نمی تواند از آنها دفاع کند یکی از آن مواقع در گودال قتله گاه  است ودیگری زمانی است که عبدالله بن الحسن (ع)از حرم دوان دوان به سوی حسین(ع)می رود.امام فریاد می زند واز خواهرش می خواهد که اورا باز گرداند.ولی عبدالله با گریه وزاری می گوید:می خواهم پیش عمویم باشم وازاودفاع کنم.دشمن دست عبدالله را قطع می کند طوری که به پوستی آویزان می شود وحرمله با تیری سینه عبدالله را می شکافد این همان ملعونی است که تیری را به حنجر علی اصغر(ع)می زندوتیری را به سینه ی امام حسین(ع)روانه می کند آن هم در آن لحظه ای که امام حسین(ع)پیراهنش را بالا می زند تا خون را از چهره اش پاک کند.

این اعمال این ملعون است که بغض ائمه را تا ابد می آفریند وزمانی که به امام سجاد(ع)خبر می دهند مختار قیام کرده وعمربن سعدرا کشته ویا عبیدالله را کشته ایشان می فرمایند:«پس حرمله چه شد؟»زنان تنها احساسات را در اعمال ورفتار به ما نشان نمی دهند بلکه گاهی احساسات را به دیگران منتقل می کنند آنگاه که امام سجاد(ع)در بیابان نبه اجساد می کند واظطراب وجود مبارکش را در بر می گیرد حضور زینب(س)را در کنار خودشان احساس می کنند.

زینب (س)می گوید:« چرا خودت را به کشتن می دهی ای یادگار پدر وبرادرم؟»ایشان می فرمایند:«چرا فشار به من نیاید وقتی اینها بدون کفن ولخت در بیابان رها شدند وکسی نزدیک اینها نمی آید.مگر اینها افرادی کافر از قبایل دیکر بوده اند» وزینب(س)می گوید:«این حوادث چیزهایی نبوده که ما ندانیم اینها عهدی بوده از سوی پیامبر،خداوند به زودی یک گروهی از مردم ناشناس را در زمین فرود می آورد واینها اجساد را دفن می کنند وبارگاه برایشان درست می کنندکه هرچه ستم کاران بخواهند اینها را محوکنندخداوند آنان رابلند تر وارجمند تر می کند».

 


 

«کربلا در کربلا می ماند اگر زینب نبود»

واین است نقش زن در کربلا

یازینب کبری عمه جان مارا دریاب




 نظر دهید »

زن وخانواده در نهضت عاشورا

19 آبان 1392 توسط رها

حضرت زینب(س)وحفظ امامت

اینکه امام حسین(ع)می فرمایند:خداوند بنایش بر این است که اهل بیت من به اسارت درآیندبه خاطر حفظ امامت است؛حفظ جان امام سجاد(ع)است.بعداز اینکه خیمه هارا غارت می کنند حضرت زینب(س)برای نجات امام سجاد(ع)به سوی خیمه ی امام می آید.درمجلس ابن زیاد زمانی که آن ملعون قصددارد نسل امام حسین(ع)را قطع کند باز این صدای زینب(س)است که بلند می شود وفریاد می زند:«چقدر ازما خون می ریزی؟»سپس می آیدودست درگردن علی بن الحسین(ع)می اندازد ومی گوید:«من ازاو جدانمی شوم؛اگر می خواهی اورا بکشی من راهم باید بکشی»وابن زیاداز این صحنه تعجب می کند که چه ارادت وارتباط قوی ای بین ایشان وجود دارد.بنا براین دستور می دهد که اورا رها کنند.او علاوه بر حفظ جان امام حسین(ع)حفاظت از اولاد امام حسین(ع)رانیز برعهده دارد.زمانی که در دربار یزید می خواستند «فاطمه بنت الحسین (س)»را به کنیزی ببرند فاطمه(س)با ترس واندوه به عمه اش پناه می برد وپشت زینب(س)پنهان می شود.زینب(س)می گوید:«دروغ گفتید،پستی کردیدحالا می خواهید اورا به کنیزی ببرید»یزید غضبناک می شود ومی گوید:اگر من اراده کنم این کاررا می کنم.حضرت زینب(س)می گوید:به خداقسم جایز نیست مارا به کنیزی بری مگر اینکه از این اسلام خارج شوی.یزید می گوید: حاضر جوابی می کنی پدر وبرادرت ازدین خارج شدند.ولی زینب(س) با جسارت می گوید:اگرشما مسلمان باشیدبادین پدر وجد وبرادر من مسلمان شدید.اوبا وقاحت به زینب(س)می گوید:دشمن خدا دروغ گفتی.حضرت زینب(س)در جواب می گوید:تودر موضع قدرت نشستی وزور می گویی.یزید حیا می کند وساکت می شود.

زینب(س)وحفظ جان اولاد امام

حفظ جان بچه ها هم ازمسئولیت های زینب(س)است.در شب یازدهم زینب(س)تمام تلاش خودرا برای حفظ جان بچه های حسین(ع)می کند ومواقعی هم با تمام سختی باز هم نمی تواند از آنها دفاع کند یکی از آن مواقع در گودال قتله گاه  است ودیگری زمانی است که عبدالله بن الحسن (ع)از حرم دوان دوان به سوی حسین(ع)می رود.امام فریاد می زند واز خواهرش می خواهد که اورا باز گرداند.ولی عبدالله با گریه وزاری می گوید:می خواهم پیش عمویم باشم وازاودفاع کنم.دشمن دست عبدالله را قطع می کند طوری که به پوستی آویزان می شود وحرمله با تیری سینه عبدالله را می شکافد این همان ملعونی است که تیری را به حنجر علی اصغر(ع)می زندوتیری را به سینه ی امام حسین(ع)روانه می کند آن هم در آن لحظه ای که امام حسین(ع)پیراهنش را بالا می زند تا خون را از چهره اش پاک کند.

این اعمال این ملعون است که بغض ائمه را تا ابد می آفریند وزمانی که به امام سجاد(ع)خبر می دهند مختار قیام کرده وعمربن سعدرا کشته ویا عبیدالله را کشته ایشان می فرمایند:«پس حرمله چه شد؟»زنان تنها احساسات را در اعمال ورفتار به ما نشان نمی دهند بلکه گاهی احساسات را به دیگران منتقل می کنند آنگاه که امام سجاد(ع)در بیابان نبه اجساد می کند واظطراب وجود مبارکش را در بر می گیرد حضور زینب(س)را در کنار خودشان احساس می کنند.

زینب (س)می گوید:« چرا خودت را به کشتن می دهی ای یادگار پدر وبرادرم؟»ایشان می فرمایند:«چرا فشار به من نیاید وقتی اینها بدون کفن ولخت در بیابان رها شدند وکسی نزدیک اینها نمی آید.مگر اینها افرادی کافر از قبایل دیکر بوده اند» وزینب(س)می گوید:«این حوادث چیزهایی نبوده که ما ندانیم اینها عهدی بوده از سوی پیامبر،خداوند به زودی یک گروهی از مردم ناشناس را در زمین فرود می آورد واینها اجساد را دفن می کنند وبارگاه برایشان درست می کنندکه هرچه ستم کاران بخواهند اینها را محوکنندخداوند آنان رابلند تر وارجمند تر می کند»

 نظر دهید »

انتظار

17 آبان 1392 توسط رها

دل به داغ بی کسی دچار شد، نیامدی!

چشم ماه وآفتاب تار شد،نیامدی!

سنگ های سرزمین من در انتظار تو

زیر سم اسب ها غبار شد،نیامدی!

چون عصای موریانه خورده ی دست های من

زیر باردرد،تارومار شد،نیامدی!

ای بلند تر زکاش ودورتر زکاشکی

روزهای رفته بی شمار شد،نیامدی!

عمر انتظار ما حکایت ظهور تو

قصۀ بلند روزگارشد،نیامدی!

اسلام علیک یا ابا صالح المهدی(عج)

 نظر دهید »

زن وخانواده در نهضت عاشورا

17 آبان 1392 توسط رها

 

زن در جایی جای تاریخ،سمبل رشادت ها وفداکاری ها بوده  ودامان همایتش همواره  انسان ساز بوده است وبه ندرت حوادثی را بدون تاثیر ونقش زنان مشاهده کرده ایم.در وقایع تاریخی مذهبی مسلمانان نیز نقش پرابهت وشیوای  زنان غیور به چشم می خورد که در اینجا به حضور زن،خانواده ونقش همسران در نهضت عاشورا اشاره می کنیم.

دو شجره،دو خانواده

در آیات وروایات زیادی اشاره به شجرۀ طیبه که شامل خانوادۀ پیامبر اکرم (ص)می شود که این شجره را پیامبر(ص)،حضرت علی (ع)و حضرت فاطمه(س)واولاد بزرگوارشان امام حسن(ع)وامام حسینع(دربر می گیرد ودر مقابل ایشان از شجرۀ خبیثه وشجرۀ ملعونه در سورِۀ اعراف نام برده شده که اشاره به بنی امیه وآل ابوسفیان دارد.گاهی اوقات ائمۀ معصومین(ع)در مقایسه هایی کهداشته اند،بسیار بحث خانواده را پیش کشیدندمثلاًامیرالمؤمنین(ع)تعبیراتی دارند که می فرمایند واینها فرزندان«هند جگرخوارند»ونشان می دهندکه چگونه خباثت در این سلسله خانواده،گسترش می یابد و نسل به نسل به پلیدی بیشتر می رسند ودر مقابل آنان در نسل طاهر،طهارت گسترش می یابد.

در تعبیر امام حسین(ع)در شب عاشورا می بینیم که نام عبیدالله را زادۀ مادری خطا کار به نام«مرجانه»ومادربزرگش «سمیه»خطاب کرده است.هردوی آنان اهل زنا بودند که مادران «زیاد»و«ابن زیاد»هستند که امام را مخیر بین قتل شمشیر وپَستی دنیا کرد اما امام فرمود ما کسی نیستیم که زیربار پَستی برویم،خدا پیامبر(ص)اِبادارند که مابه این پستی تن دهیم.

حضورمادران در عاشورا

صحنۀ عاشورا،برگی از حضور بوده است؛حضوری  که از کودکان خردسال ونوباوه تاپیرمردان وزنان دلاوررا در بر می گیرد که هرکدام  در جایگاه اجتماعی خودشان حادثه آفرین بوده اند،در اینجا از مادرانی سخن می گوییم که فرزندان خودشان را به قربانگاه عشق می فرستادندتا برای امام زمانشان پیش مرگ باشند وسعادت اخروی را برای خودشان وخانواده شان رقم زنند.

مادری در کربلا آماده ایستاده بود و تنها دغدغه اش ،حفاظت از امام حسین(ع)بود رو به فرزندش می کند و می گوید بلند شو و در پیشگاه امام حسین(ع) مقاتله کن.وقتی به سوی امام حسین(ع)برای اذن میدان می رود امام حسین(ع)می فرماید این جوانی است که پدرش کشته شده وشاید مادرش راضی به این مسأله وشهادت فرزندش نباشد.جوان می گوید مادرم مرا فرستاده وشروع به رجزخوانی می کند که رجزخوانی زیبایی هم دارد.پس از به درک واسل کردن تعدادی ازدشمنان به شهادت می رسد وسر اورا از بدنش جدا می کنند.مادرش که کنار خیمه ها شاهد شهادت فرزندش بود سرفرزند رابرمی دارد وبه سوی سپاه دشمن پرتاب می کند ویک نفررا می کشد وبه دنبال عمودی برای جنگیدن می گرددتابه سوی میدان برود امام حسین(ع)می فرمایند جهاد ازعهدۀ زنان برداشته شده واورا باز می گردانند.

نقش هممسران در عاشورا

در این وادی آزمایش،چه بسیار مردانی که به راستی از دامان مطهر وایمان شیر زنان به پا خاستند وبرای یاری مولایشان ندای اورا لبیک گفتند وپشت به امیال دنیایی کردند وسعادت اخروی وجاودانه را به متاع دنیا ندادند.مردانه بر دفاع از دین وامام زمانشان شدندو خوش عاقبتی را برای خودشان رقم زدند.چه بسیار آدم هایی که صفات خوبشان نگهبانشان شد مانند آن جوان گمنامی که نائب امام زمان(عج)شد وشاید زهیر بن قین هم درزندگی صفات خوبی داشته که حافظ اوبوده واورا چنین نامی وعاقبت به خیر کرد.

اوهمسری داشت که رهنمون اوبه راه حق می شود.در مسیری که امام حسین(ع)به کربلا داشتند هم مسیر امام بودند وقدم به قدم با امام می آمدند ودر فاصله ای از امام در هر منزل اتراق کردند.همه داخل چادر نشسته بودند وغذا می خوردند که کسی وارد شد وگفت:من فرستادۀامام حسین(ع)برای دعوت به سوی امام هستم.هرکس لقمه ای در دستش بودافتاد همگی مانند چوب خشکی در مقابل این اتفاق شدند.همسر زهیر می گوید:«پسر پیامبر(ص)به دنبال توفرستاده وتو نمی روی؟بلند شووبه سوی امام برو وسخنش را بشنو!»زهیر ازشنیدن حرف همسرش منقلب می شود.وقتی به ملاقات امام می رود وبر می گردد گویی آدم دیگری می شود.به همسرش می گوید من تورا طلاق می دهم که ضرری به تونرسد سپس اورا به سوی طایفه اش می فرستد وامام حسین(ع)هم اورا فرمانده سپاه می کند.

زمانی که امام حسین(ع)برای یاری سخن می گوید اولین کسی که به یاری بلند می شود همین شخص است.او می گوید:حاضریم قید این زندگی را بزنیم وباتوبیاییم.شب عاشورا هم به دنبال سخنان دیگریاران امام می گوی:به خدا قسم من آرزو می کردم که ای کاش کشته می شدم و زنده می شدم ودوباره کشته می شدم وزنده می شدم تا بتوانم چند لحظه حیات تورا به تاخیر اندازم زندگی تو وجوانانی که از اهل بیت توهستند…

مطلب ادامه دارد…

 نظر دهید »

فکر کربلایی در خودم...

17 آبان 1392 توسط رها

باید به دنبال صدایی درخودم باشم

درجست وجوی کربلایی در خودم باشم

بعداز هزار وسیصد وخورشید …عاشورا

باید به فکر جابه جایی در خودم باشم

زینب شوم در سعی زنجیر وصفای خون

میراث دار کربلایی در خودم باشم

باید سرا پازخم باشم بگذرم از خویش

تا صاحب خون خدایی درخودم باشم

غمگینم واز غم بساط گریه ام جور است

باید شب ماتم سرایی در خودم باشم.

«السلام علی الحسین،وعلی علی بن الحسین،وعلی اولاد الحسین،وعلی اصحاب الحسین»

ایام سوگواری سروروسالار شهیدان وهفتاد ودو یار باوفایش تسلیت،امیداست مانیز ازیاران وسربازان باوفای حضرت حجت(عج)باشیم.انشاالله.التماس دعا

 نظر دهید »

روز بزرگ حماسه

12 آبان 1392 توسط رها

روز سیزده آبان روز شگفتی است!روزی که حوادث بزرگ وسرنوشت ساز این ملت را در پیشانی خود حک کرده است.و چه عجیب ردپایی ثابت در تمام این حوادث به چشم می خورد.رد پای استکبار جهانی درتبعید امام(ره)درسال42،در کشتار دانش آموزان ودانشجویان درسال57ودر نهایت مهربطلانی که دانشجویان خط امام با تسخیر سفارت آمریکا بردخالت ودست اندازی های استکبار جهانی در میهن اسلامی مان زدند.

سیزده آبان ،نماد پایداری ومقاومت وایستادگی امت انقلابی ایران اسلامی به رهبری امام خمینی(ره)وامام خامنه ای است.وچه زیبا ایشان در این باره می فرمایند:سیزده آبان روز بزرگی است وپاسداشت این روز تاریخی،یکی از وظایف نسل جوان انقلابی امروز است.انشاالله همۀمافردادرراهپیمایی این روز بزرگ شرکت خواهیم کرد تاهم ندای امام ورهبرمان رالبیک گفته باشیم وهم مشت محکمی بردهان استکبارجهانی زده باشیم.

 نظر دهید »

فریاد

02 آبان 1392 توسط رها

تقدیم به گل نرگس زهرا(س)

اللهم بلغ مولای صاحب الزمان…

آقاجان!می بینی؟

نگاه ها غم انگیز است،خنده هاوحشت آور،موسیقی ها آزاردهنده،رنگ ها ملال آور،سلام ها بوی فاصله می دهد،گریه ها بوی خودخواهی،احترام ها بوی تعفن نفاق وستایش هاتصویرگریک خودنمایی.

آقاجان!می بینی؟

دلهادرهوای دیگری پرواز می کنندوچشم ها گمشده دیگری راجستجومی کنندوگوش ها درانتظارآوازغریبه هابه انتظار نشسته اندودماغ هاازشنیدن بوی خیانت عاجز،دست هادرتدارک وسایل ننگ وپاهادراستقبال خودزیستی وانگشت هاراهنمای دیار نیستی واشکها ریزش درآسمان خیال راتجربه می کنندولبخندهادرپی اشباع غریزه.

آقاجان!می بینی؟

موهادرپیچش نهال خودخواهی وگونه ها خالی از سرخی حیاوچانه ها سرگشته توجیه،دندان ها درپی گزیدن حقیقت وزبان هادرلیسیدن شهوت ودهانها درپی بلعیدن انسانیت.

آقاجان!می بینی؟

شکم ها مشغول هضم ضعفا،قصه ها به دنبال سوژه های عصرفضاوشادی هامشغول نواختن نت سرگشتگی وعقل ها همچنان خاموش

آقاجان!پس توقف برای چه؟بیا!

«الهم عجل لولیک الفرج»

**به امیدآمدنش برچهره دلربای مهدی(عج)صلوات**

 2 نظر

من کنت مولافهذاعلی مولا

01 آبان 1392 توسط رها

من کنت مولاه فهذا علی مولاه

ولایت امیر المؤمنین علی (ع)،چشمه حیات لازمان ولامکان است که درجوشش همواره خویش هیچکس راازآن بیعت تاریخی محروم نمی کند.

ازرحمت خدادوراست هرکه این باب فیض الهی رابرمشتاقان حق ببندد ونعمت ولایت راازآنان دریغ نماید.

آن منبری که درغدیر خم ساخته شد تارسول خدا(ص)برفرازآن دست علی(ع)رادردست خود بفشارد،تندیس اهورایی پیوندولایت ونبوت بودکه هنوزدرعرصه تاریخ ماندگاراست.وانعکاس آن صدای ملکوتی حضرت خاتم که آیه ی حقانیت وجود امیرالمؤمنین(ع)راقرائت فرمود،هرلحظه درگوش های زمان تکرارمی شود.

یاران!شتاب کنید،مباداازمیوه های آسمانی این شاخه طوبی دستمان کوتاه بماند،که درخت ولایت،ریشه دربوستان وحی دارد وشاخ وبرگ درآسمان هاگسترده است.

می دانم توانی بسیارباید دستمان راکه بتواندبادست خدابیعت کندوآن همه عظمت رادرخویش بفشارد،ولی هراسی به دل راه ندهید!بگذارید دستمان زیرفشارقدرت علی(ع)بشکندامابیعتمان نشکند.

ازولای مرتضی دل راچراغان می کنیم      باعلی باردگرتجدیدپیمان می کنیم

نورعالم ازولی داریم ما                         اول وآخرعلی داریم ما

عیدولایت برعاشقان ومحبینش مبارک/التماس دعا

 نظر دهید »

كعبه دل

22 مهر 1392 توسط رها

عين القضاه،عارف نامداردر«تمهيدات»مي فرمايد:

اي عزيز!بدان كه راه خدانه ازجهت راست است ونه ازجهت چپ ونه بالاونه زيرونه دورونه نزديك.راه خدادردل است ويك قدم است.«دَع نَفسَكَ وتَعال»خودراازهمه آلودگي هابري وپاك كن وبالاترين رذيلت كه منيت است وآن اساس تمام بدبختي هاست ازخودبريزوآنگاه به جوارقرب حركت كن.

اي عزيز!حج صورت،كارهمه كس باشد،اماحقيقت،نه كارهركسي باشد.درراه حق جان ودل بايدفشاندن.چون دل تصفيه كردي ومنيت وهواي نفست راقرباني كردي وبه نورمعرفت آراستي وبريقين وعشقش استوارنمودي،حرمتي مافوق حرمت كعبه براي آن كسب كردي،باچنين دل به حج خانه حق بروكه خودرابامعنويت كعبه-يعني آن نوري كه درقيامت ازحقيقت آن خانه به شفاعت آيد-هماهنگ نموده وبه موقفي عظيم ومقامي جليل دست يافته اي وبدان كه حرمت دل-درصورتي كه به حقيقت،بيت الله وعرش الله گردد،باحرمت كعبه قابل قياس نيست.هركه نزدكعبه گِل رودخودرابيندوهركه به كعبه دل رودخدارابيند.

پروين اعتصامي دراين زمينه چه نيكوسروده:

گه احرام روزعيدقربان                سخن مي گفت باخودكعبه زين سان

كه من مرآت نورذوالجلالم            عروس پرده ي بزم وصالم

مرادست خليل الله برافراشت          خداوندعزيزم نامورداشت

****

بدوخنديددل آهسته،كاي دوست        زنيكان خودپسنديدن نه نيكواست

چنان راني سخن زين توده ي گِل      كه گويي فارغي از كعبه دل

توراچيزي برون ازآب وگِل نيست      مبارك كعبه اي مانند دل نيست

توراگرساخت ابراهيم آذر                مرابفراشت دست حيّ داور

با اميد به اينكه درروزعرفه تمام اعمال رابه نحواحسنت انجام داده ودرعيدقربان درقربانگاه دل هواي نفس را قرباني كنيم.

«التماس دعا»

 نظر دهید »

خواص گياهان

17 مهر 1392 توسط رها

گياه آلوورا

گياه آلوورابراي افزايش مقاومت بدن درمقابل بيماريها مؤثراست وبه عنوانيك منبع تغذيه بسيارمناسب جهت افزايش سيستمايمني بدن تلقي مي شود.باتوجه به اينكه بدن انسان هميشه يك سري پروتئين سازي بدن دارد.

گياه آلوورا،گياهي است كه درمناطق مديترانه اي رشدمي كندواكنون نيزاين گياه درچندمركزگلخانه اي در شهرستان شيروان توليد مي شود.اين گياه داراي برگ هاي پهن است كه ازآن يك ماده ي ژله اي تراوش مي شودكه داراي اسيدهاي آمينه مي باشدومي توان ازآندرسالادويابه صورت كمپوت استفاده كرد.ازآنجايي كه پوست يكي ازبزرگترين محافظ هاي بدن درمقابل عوامل بيماري زااست،همچنين اين گياه درترميم زيبايي،شادابي صورت وايجاد ايمني در مقابل عوامل بيماري زامؤثراست.

 نظر دهید »

خوشبختی یافتنی نیست...

16 مهر 1392 توسط رها

خوشبختی یافتنی نیست،ساختنی است.

اززندگی لذت ببرید حتی اگرچیزباارزشی راازدست داده اید…

دیروزپشت خاکریزبودیم وامروزباجان دادن پشت خاکریزی هادرپناه میز!

دیروزدنبال گمنامی بودیم وامروزمواظبیم ناممان گم نشود.

دیروزجبهه وجبهه ای هابوی ایمان می دادندامروزاینجاایمانمان بومی دهد…

 1 نظر

جشن عروسي كوثروحيدرمبارك

14 مهر 1392 توسط رها

امروزدوباره آمدم سراغ دفتروقلمم،دلم تنگ شده بود براي نوشتن.دنبال موضوع بودم كه صداي مولودي وحلحله بلندشد،بوي عروسي مي آمدبوي اسپند وعود،صداي كل كشيدن ودست زدن وماشاالله گفتن.وقتي بهش فكرميكردم كه عروس ودامادنشستن ويه آسمون فرشته دارن روسرشون گل ميريزن دلم لك زدبراي يه دقيقه بودن توي اون مراسم.يه دست گل ازبهشت براي دست هاي عروس آزين شده بود،يه تور ازجنس حرير،دوتافرشته كه توروگرفته ب.دن روسرعروس وداماد،عروس ودامادي كه فخرآسمان وزمين اند،اين طرف ترپدرعروس كه داماد هم تودامن خودش پرورش يافته بود،يه خانواده كه خداآسمان وزمين روبه عشق اوناخلق كرده بود.يه عاقد،يه خطبه،يه اجازه كه صاحبش نبي خداست.خوش به حال فرشته ها،خوش به حال كنيزاي فاطمه،خوش به حال دروديواراون خونه،خوش به حال همه ي اونايي كه اونجابودن وشنيدن كه فاطمه (س)به علي(ع)گفت بله.هميشه وقتي كه عروس بله روميگه،گل مي ريزن،كل مي كشن،اسپنددودمي كنن،خوش به حال فرشته هاوقتي فاطمه بله روگفت.خوش به حالشون كه شاهدعقدياس نبي وشيرخدابودند.چه بزمي،عاقدخدا،شاهدفرشته ها،اجازه دهنده وصاحب عروس ودامادرسول خدا،عروس فخرخلقت ودامادشيرخدا.مبارك باداين بزم وعروسي.

 نظر دهید »

سلام برمهدی(عج)ودل داغ دیده اش

13 مهر 1392 توسط رها

دوباره آسمان درغم سوگ ققنوسی بلندآشیان چهره درهم کشیده وغم بادکرده است.دخترک سفید پوش ماه برخاک سیاه شب نشسته است و بی توجه به غمزه های سوسوزن ستاره هازانوی غم برسینه ی داغ خود می فشاردونگاهش را از دیوار های گلی شهربرنمی دارد.پنجره های شهربه خواب رفته اندوخانه ای درتب می سوزد،تب جانکاه  رهیدن وهرمداغی که ازسینه ای آتش گرفته بانفس های بریده که ازجگری تافته برمی آید.پرتوماه ازپنجره ی خانه به داخل می تابدواز تنگنای پنجره خودراخلاص کرده است.بسترمردی غریب رادرآغوش گرفته وجان دادنش رابه تماشانشسته.سکوت مرد،خاطره گوی غربت آیینه هاست ویادآورترک برداشتن شیشه ی عمرشقایق ها.آری ماه درزلالی قلبت دیده بودمظلومیت خودوپدرانت راوخنجری که ازنامردی مردمان روزگارخورده ایدوزهری که به تووپدرغریبت خوراندندوجگرتان راتکه تکه کردند.نفرین براین بام ها وکوچه هاومردمانش که عظمت شماراانکارکردندازکدامین خاطرات تلخت بگویم؟ازآن ستم های که برمادرت زهرارواداشتندیاازدل غم گرفته علی،ازجگرپاره پاره ی حسن یااز مظلومیت حسین ویاازغربت پدرت رضا،یاازجهل مردمانی که چون علف های هرزدراطرافت بودندوبدونه اینکه خداراببیننددرحقت جفاکردندوزهرکینرابه توخوراندندومظلومانه به شهادتت رساندند.سلام برتووجگرپاره پاره ات ازکین دشمنان،وسلام براشک هاوناله های فرزندتان مهدی ازغم مظلومیت وفراقتان.

 1 نظر
اردیبهشت 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30 31    

شمیم مهربانی

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • اعتقادی
    • حدیثی
    • امام حسین
  • فرهنگی
  • پژوهشی
  • ادبی
    • شعر
    • متن ادبی
    • دل نوشته
    • مناجات

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس